دیدگاه فلسفی و عقیدتی دانش آموزان
انسان فطرتاً موجودي خداجو است و كنجكاوي از ويژگيهاي برجسته او به حساب ميآيد. از جمله سوالاتي كه انسانها همواره در جستجوي يافتن پاسخي براي آن بودهاند، اين است كه چرا آنها به عبادت خدا ميپردازند. آثار و شواهد تاريخي موجود نشان ميدهد كه بشر در زمانها و مكانهاي مختلف با شيوههاي گوناگوني، خدا را عبادت ميكرده است. البته دلايل و مدارك زيادي در اين خصوص وجود دارد. براي نمونه ساموئيلكنينگ جامعهشناس معروف ميگويد:
اساساً در جهان، طايفه يا جامعهاي بدون نيايش و معتقدات و آداب و رسوم وجود ندارد. ما نتوانستيم از لابهلاي اوراق تاريخ، لوحهها، كتيبهها و بقاياي آثار تاريخي، بشر را از قيد مذهب و نيايش و پرستش آزاد ببينيم.
شمست هم مدعي است كه قديميترين نژاد بشري، وحشيان آفريقايي بودهاند كه در ميان آنها نيز نوعي پرستش و نيايش وجود داشته است. مرحوم شهید مطهري در خصوص ريشه عبادت و نيايش مينويسد:يكي از پايدارترين و قديميترين تجليات روح آدمي و يكي از حساسترين ابعاد وجود آدمي، حس نيايش و پرستش است. مطالعه آثار مذهبي بشري نشان ميدهد، هر زمان و هر جا كه بشر وجود داشته باشد نيايش هم وجود داشته است. چيزي كه هست شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است.
با توجه به اين كه عبادت و نيايش داراي آثار فراواني در تربيت، سازندگي و هدايت انسان به راه راست ميباشد و در برخي از تحقيقات انجام شدهبه عنوان يك راهكار كاهش تنش و منبع سازگاري با مشكلات معرفي شده است.
نمازیکی از موضوعات مهم آموزه های دینی است وهمچنین تبعات بسیار زیادی درحیطه های فردی ، اخلاقی، اجتماعی،سیاسی وفرهنگی دارد. دربین تمام فرائض دینی نماز به عنوان جوهره احکام اسلامی محسوب گردیده ونشان دهنده بالاترین وعمیق ترین نگرش نسبت به دین است.آگاهی ازمبانی اعتقادی وپیش فرض های ذهنی دانش آموزان درموردنمازمسئله مهمی است.
تبانیان دیدگاه های دانش آموزان دختر وپسردبیرستانی استان سمنان را درباره نماز موردبررسی قرار می دهد ونتایج این مطالعه نشان دادکه تأمین امنیت، جلوگیری از ناهنجاریهای رفتاری ورشد اخلاقی به عنوان دلایل گرایش دانش آموزان به نماز بوده است.
محمودبرجعلی درپژوهشی تحت عنوان رابطه بین ویژگیهای شخصیتی نوجوانان ونظام ارزشی آنها با تاکیدبرارزش مذهبی وعمل به باورهای دینی به ایننتیجه رسیدکه بین ارزش های نظری،اقتصادی،هنری،اجتماعی،سیاسی،مذهبینوجوانان با ویژگی های شخصیتی آنان به ترتیب ویژگی شخصیتی پایداری هیجانی،همنوایی، خودنظم دهی، سرزندگی ،انعطاف پذیری ذهنی وبا هوش بودن همبستگی مثبت ومعناداری وجود دارد.
در حال حاضر، نماز و اثرات مترتب بر آن، مورد توجه محافل معنوي، علمي و پژوهشي قرار دارد و تحقيقات و تأليفات زيادي نيز در مورد آن صورت گرفته است. اين فریضه الهي آن قدر مهم است كه در قرآن كريم و احاديث از آن به عنوان سرچشمه خوبيها و نهيكننده فرد از انجام بديها ياد شده است. اين كه انسانهاي مومن نماز ميخوانند و از آن ياري ميجويند، يقيناً دلائل و فلسفههايي به همراه دارد. مسلماً شناخت اين دلائل ميتواند به عنوان يك دستاورد و هدف تربيتي تلقي شده و ابزار مناسبي را در اختيار برنامهريزان آموزش و پرورش قرار دهد. بخصوص در جامعهاي كه ارزشهاي ديني در آن از اهميت شاياني برخوردار است، لزوماً توجه به دلائل فلسفي-عقيدتي به انجام اعمال ديني مثل نماز، دو چندان ميشود.
به يك معنا، پرسش از فلسفه و هدف حيات به هيچ وجه تازگي ندارد و از دورانهاي قديم به صور گوناگوني اين موضوع را مورد بررسي قرار دادهاند. به عبارتي سوال از فلسفه آفرينش، سوال تازهاي نيست و همواره براي انسانهامطرح بوده است. تلاشهاي فلاسفه و پيامبران الهي درباره تفسير حيات آدمي، خود دليل آشكاري است كه ميتواند تعمق آنان را در فلسفه و هدف حيات اثبات كند. سئوال از فلسفه و هدف حيات از نظر تاريخي را ميتوان با تاريخ هوشياري آدميان مساوي دانست. ارسطو ميگويد:
«شناخت معماهاي آفرينش اساسيترين مساله براي انسان است و كسي هم كه نميخواهد بداند از كجا آمده و چه بايد بكند تا شخصيت خويش را به رشد و كمال برساند، با خويشتن خويش به مبارزه برخاسته است.»
كنفوسيوس ميگويد: «حيات نوري است كه براي خير و صلاح انسانيت از آسمان فرود آمده».زرتشت هم در شناخت زندگي ميگويد: «روح زمين بر آسمان فرياد ميكند چرا مرا آفريدي، وجود مرا به چه مقصدي رهنمون ميشوي»بنابراين سوال از فلسفه و هدف زندگي ريشه در گذشته دارد و به ابتداي خلقت بشر برميگردد.
انگيزههاي سوال از فلسفه آفرينش
برخي از انگيزههاي مهمي كه موجب ميشوند تا انسانها از فلسفه و هدف زندگي سوال كنند، عبارتند از:
الف- ناپايداري زندگي
بسياري از انسانها وقتي كه به ناپايداري زندگي پي ميبرند، از فلسفه آفرينش سوال ميكنند و در اين انديشه فرو ميروند كه فلسفه زندگي چيست؟ هدف خداوند از آفرينش جهان و هستي چيست؟ از آنجائي كه شاديها و ناكاميهاي روزگار زودگذر است، لذا همين ناپايداري است كه گاهي افراد آدمي را در اين انديشه فرو ميبرد كه چون هيچ يك از خوشيها و نشاطهاي زندگي دوامي ندارد، پس زندگي چه ارزشي ميتواند داشته باشد.
ب- معماي زندگي
پايان زندگي انسانها و به عبارتي همه موجودات زنده مرگ است. به طوري كه قرآن ميفرمايد: كل من عليها فان:تمامي كساني كه در زمين هستند فاني ميشوند. زماني كه آدمي به پايان زندگي خويش مينگرند و به ياد مرگ ميافتد، به اين فكر فرو ميرود كه چرا آفريده شده است. بنابراين بسياري از انسانها وقتي با مرگ يكي از ياران و عزيزان خود مواجه ميشوند ناخود آگاه به ياد فلسفه و هدف زندگي ميافتند.
ج- شكست در رسيدن به هدف
زندگي مستلزم اين است كه آدمي براي خويش هدفهاي نسبي برگزيند تا با سعي و تلاش خود بتواند به آنها برسد. ولي متأسفانه به جاي اين كه چنين هدفها را به عنوان ابزار وصول به فلسفه آفرينش بداند آنها را هدف مطلق ميپندارد و هنگامي كه با شكست مواجه ميشود به ياد فلسفه زندگي ميافتد.
د- شرايط نامساعد اجتماعي
نابسامانيها و شرايط نامساعد اجتماعي نيز موجب ميشود تا افرادي كه از زندگي خود ناراضي باشند، هدف آفرينش و فلسفه زندگي به فكرشان خطور نكند. در حقيقت انسانهاي بسياري وجود دارند كه اگر به هدف مطلوب خود نرسند، احتمالاً ديگر از فلسفه آفرينش سئوال نخواهند كرد.