مشارکت اولیاء در امر آموزش
گروههاي اجتماعي در ادوار اوليه حيات انسان، محدود بوده و با گذشت زمان بر تعداد و تنوع آنها افزوده شده و به مرور، موجب تأسيس مؤسسات و سازمانهاي اجتماعي مختلف گرديدهاند. هدف انسان از تأسيس اين دسته از سازمانها و مؤسسات، رفع نيازهاي خود بوده است. در واقع، گروههاي غير رسمي ديروز و مؤسسات و نهادهاي رسمي امروز با استفاده از خصيصه اصلي گروهها و مؤسسات اجتماعي كه همان، همكاري است به رفع نيازهاي عمومي جامعه همت گماشته و ميتوان اذعان داشت، نيازهاي انسان امروزي، تنها در صورت وجود مؤسسات مذكور، تأمين ميگردد. بر اين اساس، امروز بشر در جايگاهي قرار دارد كه بنا بر شدت ارتباط و نياز به سايرين و همچنين، تقسيم كار و پيچيدگيهاي وسيع زندگي امروزي نميتواند بدون تعامل، همراهي و مشاركت با همنوعان خود زندگي كند. اين تعامل نيز، به ديوار و مرزهاي رسمي و مشخص شده براي سازمانها محدود نميشود. يكي از چهرهها و نمودهاي عيني اين سخن، سازمان آموزش و پرورش است كه داراي مجموعهايي از روابط مشاركتي تعريف شده براي كاركنان خود در درون سازمان مذكور است. اما، در كنار آن والدين و جامعه نيز، به ناچار بايد در اين مجموعه مشاركت فعال داشته باشند، بر اين اساس، در تمامي نظامهاي آموزشي پيشرفته براي حضور و مشاركت آنها برنامهريزي و تلاش ميكنند. زيرا، دريافتهاند كه به طور غير رسمي والدين هم بخشي از اين ساختار محسوب ميشوند و اگر آنان در اين فرايند پيچيده، مشاركت مطلوب نداشته باشند عملكرد سازمان آموزش و پرورش از كيفيت مطلوبي برخوردار نخواهد بود.
ايرانيان از دوران باستان و سپس، در دوره اسلامي از طرق گوناگوني همچون (هداياي خلفاء، دستمزدهاي خصوصي كه با توافق ميان اساتيد و محصلين تعيين ميشده، موقوفهها، بخششها، صدقات و زكات شرعي) در اين خصوص مشاركت مالي داشتهاند. البته، مقصود از مشاركت صرفاً محدود به مشاركت مالي نميتواند باشد (هر چند عموماً و شايد به علت ضعف عملكرد مجريان در حال حاضر، توده مردم همواره مشاركت والدين در آموزش و پرورش را صرفاً به حوزه مالي آن محدود ميسازند). بنابراين و بر اساس وضع موجود، چنين استنباط ميشود كه سطح مشاركت والدين با آموزشگاهها (در جميع اشكال مشاركت) در سطح مطلوبي قرار ندارد و بر اين اساس پژوهش حاضر، مترصد بررسي موانع موجود بر سر راه مشاركت والدين با مدارس متوسطهاست. اين عوامل ميتواند، شامل طيف متعددي باشد كه پژوهش حاضر آنها را در چهار محور؛ موانع خانوادگي، اجتماعي، مديريتي مدارس و ساختاري آموزش و پرورش بررسي و دنبال خواهد نمود.
مشاركت نوعي سهيم شدن در طراحي و اجراي تصميمات معطوف به هدف ميباشد كه مشاركت كنندگان براي تحقق آن هدف مشترك با ديگران به كنش متقابل ميپردازند. بنابراين، در اينجا درگيري ذهني پديد آمده براي مشاركت كنندگان آنان را بر ميانگيزد تا براي دستيابي به هدفهاي گروهي تلاش نمايند و در مسئوليت كار شريك شوند. در اين تعريف سه مقوله؛ درگير شدن، ياري دادن و مسئوليتپذيري نهفته است.
مدارس، جهت حل مسائل خود نيازمند مشاركت عوامل درون و برون سازماني در تصميمگيريها و اقدامات خود ميباشند. در اين ارتباط والدين به عنوان عوامل اساسي برون سازماني و نمايندگان جامعه پيراموني، نقش قابل توجهي خواهند داشت. در واقع، بدون مشاركت فعال و مداوم والدين، مدارس به اهداف حقيقي خود دست نمييابند. از اين رو، مشاركت و همكاري والدين در فرايند تصميمگيري آموزشگاه از سياستهاي اساسي نظامهاي آموزشي پيشرفته است.
بر اين اساس، منظور از مشاركت والدين در امور آموزشگاه، مجموعه اقداماتي است كه ميزان نفوذ و مسئوليت والدين را در فرايند تصميمگيري مدارس افزايش ميدهد و نوعي حس مالكيت و تعلق به سازمان در آنان بوجود ميآورد. در اين تعريف منظور از مشاركت، دادن اختيار به والدين براي تصميمگيري در اموري است كه به آنها مربوط ميشود و فلسفه اصلي مشاركت دادن والدين، بوجود آوردن حس تعلق و مالكيت در آنها نسبت به مدرسه ميباشد.
مشاركت والدين در امور مدارس شامل طيف وسيعي از انواع زمينهها خواهد بود كه ميتواند شامل مشاركت در عرصههاي آموزشي، انضباطي، مالي، فرهنگي و اجتماعي بوده و به طور مستقيم (با حضور در مدرسه) و يا غير مستقيم (در محيط بيرون از مدرسه) انجام شود.
به رغم اهميت مشاركت والدين در امور آموزشگاه، با اين حال، يكي از مسائل اساسي آموزش و پرورش بسياري از كشورهاي جهان مسئله عدم مشاركت و ارتباط والدين در تصميمگيريهاي مدرسه ميباشد.
تحقيقات انجام شده در ايران نيز، مويد وجود مشكل در اين زمينه است. به عبارت ديگر در ايران نيز، چنانچه بايد والدين در امور مدارس مشاركت نمييابند.
سپهرياشاره دارد كه ميزان تبليغات آموزش و پرورش براي روشنگري و تشويق به امر مشاركت خيلي كم است. بنابراين، عامل آگاهسازي به عنوان يكي از اساسيترين پارامترهاي مطلوب جهت جلب مشاركت والدين در امور آموزشگاه از طريق تبليغات كمتر مورد توجه بوده است.
قاسمي پويا اشاره كرده است كه در حال حاضر همة مديران در جلب مشاركتهاي مردم فعال نيستند و مديراني كه ميتوانند نقش بسيار ارزشمندي در جلب مشاركت مردم داشته باشند، به علتهاي گوناگون آنطور كه بايد و شايد در اين زمينه فعال نيستند. او سپس، كاستيهاي مديران در جلب مشاركت مردم در امور آموزش و پرورش را ناشي از كاستي در برقراري ارتباط و كاستيهاي ناشي از عدم آگاهي مديران ميداند.
جهاني قلعهاشاره نموده است كه براي توسعه فرهنگ مشاركت در بين مردم؛ تبليغات راديو و تلويزيون، مجلات، روزنامهها، سخنراني و نمايشگاههاي محلي مؤثر است. بنابراين، نتيجهگيري نموده كه مديران مدارس نيز، ميتوانند از طريق تبليغات، آموزش و اطلاع رساني به آگاه سازي والدين جهت مشاركت در امور مدارس بپردازند.
در اين ارتباط ميتوان اظهار داشت علل و عوامل مختلفي مانع از مشاركت فعال و مداوم اولياء در امور مدارس ميگردد كه بسيار متعدد و متنوع هستند. اما بطور كلي ميتوان اين موانع را در چهار محور عمده كه شامل عوامل؛ خانوادگي، اجتماعي، مديريتي مدارس و ساختاري آموزش و پرورش ميباشند، طبقهبندي نمود:
عوامل خانوادگي: شامل؛ فرهنگ خانواده، اقتصاد خانواده، سطح تعامل خانواده، مشكلات خانواده و رعايت علايق دانشآموزان است.
عوامل اجتماعي: شامل؛ شرايط جامعه به لحاظ فرهنگي، اقتصادي و سياسي است. آموزش و پرورش نظام باز است كه هم عوامل دروني و هم عوامل بيروني نظير؛ شرايط فرهنگي، اقتصادي و سياسي، مشاركت والدين در امور آموزشگاه را تحت تأثير قرار ميدهند.
عوامل مديريتي مدارس: شامل؛ خصايص فردي مدير و همكاران وي، سبك مديريتي مدير، سطح روحيه مشاركت جويي مدير و همكاران وي، سطح تلاش مدرسه براي جذب و آگاهسازي والدين، سطح مهارتهاي انساني مدير و همكاران وي خواهد بود.
عوامل ساختاري آموزش و پرورش: شامل؛ ساختار و تشكيلات آموزش و پرورش، آيين نامهها و مقررات اجرايي آموزش و پرورش، نوع تصميمگيري در آموزش و پرورش، نوع ساختار و تشكيلات انجمن اولياء و مربيان خواهد بود.